بسوده ترین کلام

ساخت وبلاگ
این سری که رفتم ایران تقریبا همه دوستای قدیمی رو تونستم ببینم. م ه ر ن و ش - م ه ف ا م- آ ن ه- یوسف مرتضی سبحان خلاصه همه رو دیدم. شبا هم پیش آنه میخوابیدم یعنی دو شب خوابیدم و روز اول هم ماشینش دستم بود حتی. خیلی خوش گذشت چون تماما مهمونی بودم خونه حمید و توی باغ شوهر عمه و خونه ننه و فاطمه و آسیه و مسلم و خلاصه همه شون. اما از چند وقت پیش که توی اینستا یه کلیپ دیدم از دابسمش آوا دلم خواستش. این سری که رفتم ایران بالاخره بهش مسج دادم و یه رابطه رو شروع کردیم. روز اول رفتیم کافه گلاب که جالب بود و خوش گذشت و بعدش هم رفتیم بیرون تو ماشین کرم ریختیم. حالا چند ماهیه در ارتباط هستیم از راه دور و این سری که خواستم برم ایران نیت کردم برم خواستگاری تا ببینیم چی میشه. بالاخره اتفاقیه که انگار میخواد بیفته. بسوده ترین کلام...ادامه مطلب
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 2 تاريخ : دوشنبه 1 آبان 1402 ساعت: 19:34

الان یکی دوماهی هست مه اومدم اینجا. آخرین روز مارچ سال 2022 رسیدم. با پرواز قطر. یه لگ پرواز رفتم دوحه و یه لگ از دوحه به تولومرین. خونه خودم رو گرفتم از پنج می 2022 توش ساکن شدم و همه چی روال هست. 

بسوده ترین کلام...
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 19 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 17:41

مهاجرت اونجاش عجیب میشه که رفیقا و آشناهای داخل ایران سعی میکنن به بهانه های مختلف ازت فاصله بگیرن. دقیق نمیدونم چرا ولی شاید یه مکانیسم دفاعی برای دلتنگی باشه. شاید حسادت پنهان باشه. شاید موو آن باشه. نمیدونم دلیلش رو مطمئن نیستم شاید برای آدمهای مختلف دلیلهای مخالقی هم داشته باشه.م ر ن ش میگه که نمیدونم حالم خوب نیست بهم مسج نده. م ف ا م که کلا از وقتی اومدم قطع ارتباط کرده و حتی من یه بار بهش زنگ زدم و عمدا جواب نداد. آنه میگه مسج میدی خاطرات میاد جلوی چشمم نمیدونم چی چی مسج نده. و و و این داستان برای کسی که تازه مهاجرت کرده روال کار رو مضاعف سخت میکنه. چون طبیعتا بعد یکی د وسال هر کسی رفیقای جدید پیدا میکنه. کارش روال میشه. ولی بهرحال این گپ اولش وجود داره. بگذریم خونه م رو گرفتم یعنی اجاره کردم و ماشین گرفتم. بعضی شبا یا اخر هفته ها میرم دوردش دوری میزنم و یه چند دلاری در میارم. بد نیس. روی اولگا کراش زدم لعنتی خیلی خوبه :)) به م ر ن ش گفتم که راهنمایی کنه عنتر خانم چنان گارد گرفت انگار میخواد  چیکار کنه. توی اینستا و فیسبوک دوس شدیم. توی اینستا مسج زدم جواب نداد. :( ولی دیشب یه استوری گذاشتم توی فیسبوک دید. این شاید تنها چیزیه که فعلا موفقیت آمیز بوده. عجب کراشی شد.یه دوچرخه هم خریدم باهاش میام دانشگاه و میرم خونه که فانه واقعا. دلار شده 32 هزار تومن و واقعیت اینه که تمام کسایی که اینجا هستن و ایرانی هستن نگرانن دیگه. فاک دیس گاومنت. امیدوارم من به کراشم برسم و اینام برن.  بسوده ترین کلام...ادامه مطلب
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 26 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 17:41

خب یه نظرم شاید یکی از هیجان انگیزترین روابطی که داشتم با آنه بوده. اسمش ح ن ا ن ه هست و متولد 64 هست و همه بهش میگم حنا. ولی خب من آنه صداش میزدم و خیلی خوشش میومد از این.  وقتی 31 ساله م بود یعنی همین چند وقت پیش اون 36 سالش شد (برا تولدش هم براش یه زنجیر طلا گرفتم). ولی فوق العاده بود این دختر. سینه هاش 85 بود. کونش گنده بود طوری که راه میرفت قشنگ تحریک میکرد منو. پوستش فوق العاده است یعنی من کلا بین کسایی که باهاشون رابطه داشتم پوستی مث آنه هیچکدوم نداشتن. هلوی خالص. صورتش خوشکل خوشکل. وقتی حتی موقع سکس نگاه به صورتش میکردم هورنی تر میشدم و میگفتم ببین چی زیرم هست و داره آه و اوه میکنه. نکته جالبش این بود که ویرجین بود هنوز. افیشالی ویرجین. جون برای اینکه اسم نامزد قبلیش رو از شناسنامه ش پاک کنه رفته بود معاینه و گواهیش رو داشت. بخاطر همین نمیذاش بکنم توش ولی تا همون جایی که میرفت دوتامون ارگاسم میشدیم. مهم تر از همه هات بودنش بود. 5 بار ارگاسمش کردم توی یه بعدازظهر و شب و هنوز میخواست. بعد ارگاسم هم گریه میکرد که خیلی جذاب بودو در حین ارگاسم صداهایی میکرد که آرزوی هر مردیه شنیدنش. صدایی بین خفه شدن و یه آدم که دارن شکمجه ش میکنن. فکر کنم به اندازه کافی توصیفش کردم. همین الانم که نشستم دارم تایپ میکنم راست کردم. خلاصه از مهر 1400 دعوتش کردم برای قهوه و حرف زدیم و هی چند بار بیرون رفتیم. اولین بار توی کوهسار رفتم بغلش توی ماشین و با هم سیگار کشیدیم. خیلی سختش بود یه رابطه جدید شروع کنه. خاطرات نامزد قبلیش در واقع نمیذاشت. توی قرار سوم و چهارم بهش گفتم بیا جدی بشیم و گفت دوستت دارم ولی میترسم. دو بار گفتم بذار بیام خونه ت ولی راه نمیداد. به بهانه های مخت بسوده ترین کلام...ادامه مطلب
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 35 تاريخ : پنجشنبه 2 تير 1401 ساعت: 17:41

امروز بهت مسج دادم توی توئیتر که بیام ببینمت. شیرینی آزمون جامعت رو بهونه کردم. هفته قبلی بهم گفتی که تو «رخ بنما» شیرینیش با من:)))اومدم دنبالت سر بزرگمهر و تو زنگ زدی که تو داروخونه‌ای و داری میای. بسوده ترین کلام...ادامه مطلب
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 52 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 17:26

امروز بارون شدیدی میومد، دلم هواتو کرده بود، مسج دادم بیا با هم بریم. گفتی اتفاقاً میخواستم بهت بگم. اومدی سر خیابون خوش، منم با ماشین اومدم وایسادم.

چند دیقه منتظر بودم تا برام یه آهنگ از نامجو فرستادی گفتی اینو گوش بده تا برسم.

اون صحنه ای که من از پشت شیشه بارون زده مه گرفته هیچ جا رو نمیدیدم و یهو دیدم تو ظاهر شدی بینظیر بود. مث یه صحنه از فیلمای تارکوفسکی.

 

 

بسوده ترین کلام...
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 73 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 17:26

بالاخره ازت یه شیرینی پپرونی گرفتم.

با هیونداییت اومدی خونه مون. ماشین قشنگی بود. نشستیم یکم بازی کردیم. بعدم پپرونی خوردیم و موقع رفتن یه بغل و بوس و تموم. یه دیدار کاملاً دوستانه بود. پریود بودی ولی کاملاً دوس داشتم.

بسوده ترین کلام...
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 17:26

دلم میخواست برای جبران این مدت که نبودم باهات و نتونستم رابطه رو ادامه بدم یه کاری بکنم

بهت گفته بودم یه چیز تو مایه‌های یه میلیون تومن انتخاب کن. با صد بار اصرار قبول کردی. یه کوله قرمز که اسم برندش هم یادم رفته خریدیم. هنوز مونده تا تولدت ولی خب گفتم اولین نفر باشم امسال.

آخر مکالمه مون که کلی دوتایی سر هم غر زده بودیم تا تو قبول کنی بهم گفتی «میدونی چقدر دیگه دوستت دارم»

انگار دنیا رو بهم دادن بعد این مدت. من هم دوستت دارم خب.

 

بسوده ترین کلام...
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 51 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 17:26

آستارا بودم که روزش یکم چت کردیم. ازم شاکی بودی که دو ماهه ندیدمت. شبش مسج دادی و بهم خبر دادی که بارداری. و درجا بعدش گفتی مجبورم کات کنم باهات. یه حس خوشحالی و از دست دادن توامان داشتم. یکم باید بگذره تا به نبودت عادت کنم.

لعنتی دوست داشتنی

خدافظ تا بعد

بسوده ترین کلام...
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 59 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 17:26

توی سه ماه مجبور شدم سه تا آزمون تافل بدم.

جزییات در ادامه ....

 

بسوده ترین کلام...
ما را در سایت بسوده ترین کلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ambidexterous بازدید : 53 تاريخ : چهارشنبه 23 بهمن 1398 ساعت: 17:26